کد مطلب:283097 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:267

تشرف به مسجد سهله
در كتاب نجم الثاقب تألیف میرزا حسین طبرسی نوری رحمه الله از قول عالم كامل و زاهد عامل آقا علی رضا نائینی فرزند عالم جلیل القدر حاجی ملا محمد نائینی و همشیره زاده حاجی محمد ابراهیم كلباسی رحمه الله كه در صفات و كمالات انسانیه بی نظیر بود نقل می كند:

روزی در مجلس درس آیة الله سید جلیل القدر فخر الشیعة علامة طباطبائی بحر العلوم(قدس سره) نشسته بودم كه عالم محقق جناب میرزا ابوالقاسم قمّی «صاحب كتاب قوانین» كه برای زیارت به نجف اشرف مشرّف شده بود به جلسه درس سید داخل شد.

پس كسانی كه در جلسه درس حاضر شده كه بیش از صد نفر بودند، متفرق شدند و در نهایت من و سه نفر خاصّان اصحاب ایشان كه دراعلی درجه صلاح و ورع و اجتهاد بودند، ماندیم.

در این میان جناب محقق قمّی رحمه الله متوجّه مرحوم سید بحر العلوم شد و گفت: شما هم از لحاظ ظاهری و هم باطنی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ارتباط دارید و مرتبه ولادت روحانیه و جسمانیه را دریافت نموده اید، از آن نعمتهای بی پایان چیزی به ما صدقه بدهید.

پس سید بدون تأمل فرمود كه: من شب گذشته یا دو شب گذشته (تردید از راوی است) برای اداء نافله به مسجد كوفه رفته بودم و تصمیم داشتم كه اوّل صبح به نجف برگردم تا مسألة درس و بحث تعطیل نشود (و سالها روش ایشان اینچنین بود). اما وقتی از مسجد كوفه بیرون آمدم در دلم شوق عجیبی برای رفتن به مسجد سهله احساس كردم لكن از خوف اینكه صبح به نجف نرسم و درس و بحث تعطیل شود، ذهنم را از رفتن به مسجد سهله منصرف می نمودم. ولی اشتیاق من هر لحظه بیشتر می شد و قلب من تمایل پیدا كرده بود.

در این لحظات بود كه ناگهان بادی وزیدن گرفت و غباری برپا شد و مرا به طرف مسجد سهله سوق داد. اندكی نگذشته بود كه مرا بر در مسجد سهله رها كرد. پس داخل مسجد شدم. دیدم مسجد خالی است و به جز شخصی جلیل القدر كه مشغول مناجات با قاضی الحاجات است، كس دیگری در مسجد نبود.

مناجات آن شخص خیلی با سوز و گداز بود به طوری كه قلب انسان را منقلب و چشم را گریان می ساخت از شنیدن آن كلمات كه هرگز نشنیده و در دعاها نیز ندیده بودم حالم متغیّر و دلم از جا كنده شد، زانوهایم به ارتعاش در آمد و اشك از چشمانم جاری گشت لذا فهمیدم آن شخص مناجات را خود انشاء می كند نه اینكه از محفوظات خود بخواند پس در جای خود ایستادم و از شنیدن صدای آن مناجات لذّت بردم تا اینكه ایشان از مناجات فارغ گشت. در آن هنگام توجّه به من نموده فرمودند: مهدی بیا

چند قدمی پیش رفتم و ایستادم. امر فرمود: پیش بیا. اندكی رفتم و توقف كردم. باز امر فرمود به جلو رفتن و فرمود: ادب در اطاعت كردن است. پیش رفتم تا آنجا كه دست ایشان به من و دست من به ایشان می رسید.

چون كلام سید بدینجا رسید یكدفعه از این رشته سخن دست كشید و شروع كرد به جواب دادن سئوالی كه جناب محقّق قمی قبلا از ایشان نموده بود.

ولی جناب محقّق قمی درباره بقیه داستان مسجد سهلة از سید سئوال نمودند كه سید در پاسخ به دست اشاره فرمود كه این اسرار است و گفتنی نیست.